PARADOX

تصاویر عاشقانه.شعر .داستان عاشقانه

PARADOX

تصاویر عاشقانه.شعر .داستان عاشقانه

خزان

خزان

خزان می آید

با گیسوانی آشفته

با آه او

نگاه آسمان ابری می شود

چشمش می گرید

و زمین خاکی، تر می شود

خزان می آید

با حال و هوایی گرفته

رنگ برگ ها می پرد

دل پنجره ها می لرزد

میهمانی باغچه به سر می رسد

گلدان لب حوض می خشکد

و کوچه خالی می شود از صدای چلچله

خزان می آید

او هر سال می آید و می رود

ولی من هنوز غم او را نمی دانم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد