روزی روزگاری توی این دنیای که ما آدمها در آن زندگی می کنیم پسرک جوانی مثل بقیه انسان ها زندگی
می کرد. روزی از روز ها با یه دختر جوانی آشنا میشه . بعد از مدتی دختره به پسره میگه منو دوست
داری پسره میگه آره من هم دوست دارم دختره میگه پس نامردی.زدن زیر قول.فراموشم نمی کنی هستی
پاش تا اخر به پسره میگه و پسره قبول میکنه که تا آخر هستی با او بمونه اما درست پس از مدتی دختره
بی خیال پسره میشه. پسره ای جلوی خانه ی دختره می ره و دختره با یه بهانه ای پسره را دک می کنه
که بره آیا به نظر شما این عادلانه است که کسی را اول عاشق خود بکنی و بعد اونو دک کنی بره او باید
می دونست که شکستن قلب آسانه اما درست کردن آن نه وقتی که قلب کسی میشکنه صدای انو کسی
نمی شنوه و کسی نیست که به او دلداری بده و کسی هم نیست که غم انو درک کنه و تنها جوابی که به او
می رسه فقط و فقط سکوت مرگبار است نه چیز دیگری زندگی به من فهموند که زندگی آنچه که ما از
اون انتظارش را می کنیم بی رحمتر است حالا من موندم و خودم و سکوت تنهایی من و دلی شکسته
از مهروعلاقه ودوستی دیگه قلبم سریع نمی زنه دیگه قلبم صدایش در نمیاد دیگه بدنم مثل یک جسد
بی جان شده است دیگه زندگی برایم آن معنی همیشگی را نمی دهد اما چه فایده است که من در فکر از
دست دادن او بمانم و او بی خیال من شده باشد ولی با آنکه هرکاری که می کنم فراموشش کنم نمی تونم
گویی همین دیروز بود که اونو دیده ام و چهره اش درست جلوی چشمانم است ولی افسوس ولی افسوس
که عمر ما را بازی می دهد و...........
دفتر قلبم را باز کردم . دلم گرفته و یاد قدیمها افتادم ورق زدم
یکی یکی تا اینکه اسم تو زمیان آن تنهایی تلخ و شیرین یافتم
فریاد من فریاد عشق
فریاد عشق است و جنون
سامان من سامان عشق
سامان عشق است وجنون
گل یاس سپند ارغوانی
فراموشم مکن تا می توانی
همیشه در قلب منی
سلام .سلامی به گرمی آفتاب و به روشنایی مهتاب و به آنکه مروارید
عشق را صدف قلبهای کوچکمان جای داده.
محبت را آفرن رحمت ساخت اکنون دریچه ی قلبم را می شکافم و قطره ای
خون به نام سلام تقدیم می کنم.
اول از روی ادب ای گل خوش بو سلام !
دوم از روی محبت به تو دارم پیام؟
گلهای دوستی را باید از خنده ی ما چید و در قبها پرورش داد تا دریای پر
از مهر و عاطفه جاری شود.
دوستی خلاصه زیبای ماست دوستی چکیده زندگی است !
پس قدرش را بدان........؟
پاییز را دوست دارم
چون فصل غم است
غم را دوست دارم
چون اشک دل است
دل را دوست دارم
چون به من عشق را آموخت
عشق را دوست دارم
چون تو را دوست دارم
به نام تک ستاره ی آسمون قلبم آسمانی که مدت ها ستاره ای نداشته
که در تنهایی خلوت شب همدمش باشد و با او حرف بزند.
دوست و همدم مهربانم بدان از زمانی که فهمیدم دوستی و محبت چیست؟
به دنبال کسی می گشتم که دوستی و محبتم را به او نشان دهم و همواره
یار و غم خوارش باشم و هنگامی که تو را دیدم ستاره پاکی و مهربانیت
در وجودم روشن شد و با خودم عهد بستم که هیچ وقت ازش جدا نشم
اما روزگار می گذرد و عقربه های ساعت همچنان راه خود را ادامه
می دهند و هیچ وقت از حرکت باز نخواهند ایستاد و ما هم هیچ وقت
نمی توانیم بدون هم زندگی کنیم. اگر یکی از ما بخواهد عهد شکنی کند
پایان عمر دیگری است............!
بیشتر از دیروز. کمتر از فردا. بیشتر از خودم. کمتر از خدا. بیشتر از
خورشید. عمیق تر از دریا به یادتم.
کاش بودی تا دلم تنها نبود تا اسیر غصه فردا نبود
کاش بودی تا فقط باور کنی بی تو هرگز زندگی زیبا نبود
اگر یه شب به آسمون نگاه کردی و هیچ ستاره ی ندیدی
حاضرم تا صبح بیدار بمانم و برات چشمک بزنم تا بشم
تک ستاره آسمونت دوستت دارم هر چقدر که بخواهی؟
اگر یه دریایی بسازم .
اگر با خنده رویایی بسازم.
اگر خنده شود در من فراموش.
اگر گریه شود با من هم آغوش هرگز تو را نخواهم کرد فراموش.
نخ داخل شمع از شمع پرسید: چرا وقتی من می سوزم تو آب میشی؟
شمع گفت: مگر میشه کسی که تو قلبمه بسوزه من اشک نریزم.